حقوق بين المللى در حكومت اسلامى

حقوق بين المللى در حكومت اسلامى

 

 

حقوق بين المللى در حكومت اسلامى

 

عباس كوثري

 

بسم الله الرحمن الرحيم

در نظام فقهى اسلام، حقوق جايگاه ويژه اى دارد كه در ابواب مختلف بدان پرداخته شده است، از جمله مى توان از حق الولايه - حق الحضانة - حق التحجير - حق القسم - حق القصاص - حق الاستحلاف - حق التّولية والنظارة - حق الرّهانة - حق المارّة - حق الشفقة - حق.... نام برد. امروزه حقوق در ابعاد مختلف جزائى، مدنى و اقتصادى مصاديق وجلوه هاى جديدى به خود گرفته است كه حقوق بين الملل عمومى - حقوق بين الملل خصوصى، حق ابتكار، حق امتياز تجارت «در زمينه واردات و صادرات»، حق عبور از كانالها و آب راههاى يک كشور، حق تاليف و تصنيف از آن جمله است. لذا با توجه به اصول و قواعدى كه در فقه اسلامى به صورتى عام مطرح شده است مى بايستى در قالبى كاربردى و تبيين شده به سراغ حلّ پُرسشهاى مربوط به آن رفت، در اين ميان حقوق بين الملل در حكومت اسلامى - دقتى بايسته و شايسته تر را مى طلبد زيرا كه حكومت فلسفه عملى حقوق اسلامى است و نقشى مؤثر در هدايت نسلها به سوى اسلام راستين ايفا مى نمايد. البته اين مباحث را مى توان از زواياى مختلفى نيز مورد بررسى قرار داد، اما نگاه بيشتر اين نوشتار به جايگاه قرآنى اين حقوق و چگونگى تحقق و اجراء آن در حكومت

ـ(466)ـ

مدنى حضرت محمد صلّى الله عليه وآله وسلم و دوران خلافت امير المؤمنين على عليه السلام معطوف گشته است. قبل از ورود در بحث مناسب است كه جهت تصوّر كلّى از كلمه «حق» ابتدا به تعريف و ترسيمى كه از آن در كلام فقها شده است بپردازيم. و سپس آن را در اصطلاح جديدش مشخص سازيم.

حق در نگاه فقهاء

مشهور فقها معتقدند كه حق عبارت از سلطنت است، و همانگونه كه محقق اصفهانى رحمت الله عليه بيان ميدارد نظر آنان به سلطنت اعتباريه است(1). اين در حالى است كه فقيه نامور شيخ مرتضى انصارى متوفى 1281 در عين اينكه معناى سلطنت را براى حق مى پذيرد اما معتقد است كه حق سلطنت فعليّه است ومى نويسد: «ان مثل هذا الحق سلطنة فعليّة لا يعقل قيام طرفيها بشخص واحد»، اين گونه حقوق سلطنت فلعيّه هستند وبه خاطر همين خصيصه بالفعل بودن است كه يک فرد نمى تواند عهده دار دو طرف حق گردد(2).

 

توضيح نظريّه مشهور:

هنگاميكه از ديدعقلى به نظامزندگى واجتماعى توجه مى نمائيم،مشاهده مى كنيم كه قسمت عمده ازساختارهاى آنرااعتبارات پذيرفته شده ازسوى آنان تشكيل مى دهد، اعتباراتى مانند ملكيّت خانه، ماشين، اعتبار رياست و غيره. به عنوان مثال مى گوئيم زيد ثروتمند است زيرا براى او از سوى عقلاء ملكيّت بر اشياء مخصوص پذيرفته شده است، يا اينكه فردى را به عنوان - فرمانده و يا رئيس جمهور مى شناسيم زيرا عقلاء مسئوليتهاى

___________________________

1 ـ حاشيه بر كتاب مكاسب ص10 س 11.

2 ـ مكاسب شيخ انصارى ص 79 - طبع قديم.

ـ(467)ـ

فوق را براى او اعتبار كرده اند، و يا طلا و نقره را ارزشمند ميدانيم زيرا عقلاء و جامعه براى آنها اعتبار ارزش و ماليّت نموده است و غير اين موارد.

تحقق حقوق هم در اين مجموعه و نظام معنا پيدا كرده است. هنگاميكه فرضاً حق اختصاص يا حق خيار را براى فردى خاصّ مى شناسند نشات گرفته و برخواسته از همين گونه اعتبار است و تعبير آن به سلطنت اعتباريّه نه فعليّه نيز بخاطر اين است كه در شريعت يک سلسله حقوق همانند ارث، حق خيار براى صغير و مجنون به رسميت شناخته شده است در حاليكه سلطنت فعليّه بر آنها ندارند زيرا سلطنت فعليّه در صورتى است كه بتواند نسبت به آن شخصاً تصميم گيرى كنند با اينكه قانوناً از آن محروم بوده و اختيار آن به اوليائشان واگذار شده است. براى اين نظريّه كه حق عبارت از سلطنت است شواهدى نيز اقامه شده است، مثل اينكه حق و سلطنت در ادبيّات هردو به كلمه «على» متعدّى مى شوند و يا اينكه در مورد حق قصاص در قرآن كريم تعبير به سلطنت شده است آنجا كه فرمايد:

﴿وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللّهُ الاَّ بِالحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ يُسْرِف فِّى الْقَتْلِ انَّهُ كَانَ مَنْصُورًا﴾(1).

البتّه مناقشات و اشكالاتى نسبت به اين نظريّه ابراز شده است كه در اين مختصر نمى گنجد. نتيجه آنكه، هويّت حق عبارت از سلطنت اعتبارى است و معيار در وجود و عدم اين سلطنت پذيرفته شدن آن از سوى عقلاء ويا شرع مقدس قلمداد شده است.

معناى حقوق در اصطلاح جديد

يكى از حقوقدانان مى نويسد:

حقوق داراى دو معناست:

1 ـ حقوق جمع حق، و آن اختيارى است كه قانون براى فرد شناخته است تا شخص بتواند عملى را انجام ويا آن را ترک نمايد. چنانكه گفته مى شود حق نشستن، حق

___________________________

1 ـ سوره اسراء: 33.

ـ(468)ـ

تصرّف كردن، حق مالكيت و امثال آن، استعمال حق در اين معنا در حقوق اسلامى سابقه دارد. حقوق مزبور را حقوق فردى نيز مى نامند.

2 ـ قواعدى كه در روابط اجتماعى بين افراد حكومت مى نمايد كه بآنها قوانين بمعناى وسيع كلمه نيز مى گويند. استعمال حقوق به اين معنا مجازى است وبه اعتبار آنكه قواعد مزبور حكايت از حقوق فردى مى نمايد بآنها حقوق مى گويند، چنانكه گفته مى شود حقوق ملل قديمه، حقوق اسلام، حقوق ايران، حقوق مدنى، امثال آن. حقوق در اين معنا هميشه بصيغه جمع استعمال مى شود(1).

موضوع در علم حقوق بين الملل

علم حقوق بين الملل را دانش آداب جنگ و صلح دانسته اند، و در اين زمينه يكى از محققين مى نويسد: «دانشمندانى كه بر روابط ملل همت گماشته اند دو موضوع جنگ و صلح را اساسى ترين مباحث رشته بين المللى حقوق دانسته اند و ديده مى شود كه گاه كتابهايشان را بهمين دو بحث ناميده اند. گروسيوس را كه به پدر حقوق بين الملل ملقب مى باشد كتابى است موسوم به «جنگ و صلح»(2).

البتّه اين امر نسبت به موضوع حقوق بين الملل عمومى صادق مى باشد، زيرا در حقوق بين الملل خصوصى موضوع از وسعت و گستره بيشترى برخوردار مى باشد چنانكه در كتابهاى مربوط به آن مى توان ملاحظه كرد(3). قرآن كريم تحت عناوين - جهاد، قتال، صلح، عميق ترين اصول انسانى والهى را در اين رابطه بيان نموده وجلوه زيبائى از حقوق بشرى را در آداب جنگ و صلح خويش متجلى ساخته است، موضوعى كه بعداً بدان

¬___________________________

1 ـ حقوق مدنى، دكتر حسن امامى ج 4 ص 2 چاپ هفتم.

2 ـ حقوق بين الملل اسلامى، ص 12 ناشر انتشارات جهان آرا، جلال الدين فارسى.

3 ـ در اين زمينه مراجعه شود به كتاب «مباحثى از حقوق بين الملل خصوصى» دكتر سيد حسين صفائى، ص 13.

ـ(469)ـ

خواهيم پرداخت و در اينجا فقط به ذكر دو آيه بسنده مى كنيم.

قرآن كريم در سورة نساء، همراه با ترغيب و تحريض مؤمنان به سوى جنگ هدف متعالى خويش را از آن بيان ميدارد و مىفرمايد: «چرا در راه خدا و بخاطر نجات مردان وزنان و كودكان گرفتار و ناتوان به جهاد بر نمىخيزيد همانها كه مىگويند: پروردگار مارا از اين شهرى كه صاحبانش ستمكارند رهائيمان بخش و از جانب خودمارا پيشوا و ياورى روانه ساز»(1).

در سورة ممتحنه، در ارتباط با آنها كه از در صلح و آشتى و صداقت درآيند نيكى و عدالت را در برنامه هاى خويش اعلام ميدارد و مى فرمايد: «خدا شمارا از نيكى كردن وبه عدالت بودن كسانيكه بخاطر عقيده و دين با شما نجنگيده اند و از ديارتان بيرون ننمودند باز نمى دارد خداوند مردم باعدل و داد را دوست ميدارد»(2).

«تعريف واژۀ ملّت»: كلمه ملت از بعد اعتقادى مذهبى و از ديدگاه اجتماعى مى تواند دو مفهوم جداگانه داشته باشد. از ديدگاه قرآن، ملّت به يک واحد و مجموعه فكرى و علمى كه اصول خويش را ازطريق يک رهبر الهى گرفته باشد اطلاق مى شود، در اين رابطه شهيد مطهرى مى نويسد: كلمه «ملّت» كلمه عربى است و به معناى راه و روش است. در قرآن كريم نيز اين كلمه به همين معنا آمده است، اين كلمه هفده بار در 15 آيه در قرآن كريم آمده است... ملّت در اصطلاح قرآن به معنى راه و روش و طريقه اى است كه از طرف يک رهبر الهى بر مردم عرضه شده است مثلاً مى فرمايد «ملّت أبيكم ابراهيم» يعنى راه و روش ابراهيم...

پس از نظر قرآن، يک مجموعه فكرى و علمى و يک روشى كه مردم بايد طبق

___________________________

1 ـ سوره نساء: 75.

2 ـ سوره ممتحنه: 8.

ـ(470)ـ

آن عمل كنند، ملّت ناميده مى شود. بنا بر اين ملّت با دين يک معنا دارد(1).

و اما معناى ملّت از نظر اجتماعى عبارت از جمعيت متشكلى است كه حكومت و قانون واحدى بر آنها حكومت كند.

يكى از نويسندگان در اين باره مى نويسد:

با تفكيكى در كه قرن بيستم از ملّت و مردم مى شود، لغت «مردم» بيشتر براى تعيين گروه اجتماعى به كار ميرود و ليكن «ملّت» از نظر حقوقى و سياسى، واحد جمعيت است كه بر قلمرو ارضى كشورى مستقر مى شود و اين استقرار نتيجه وحدت تاريخى، زبانى، مذهبى، يا اقتصادى يا آرمانهاى مشترک و خواستن ادامه زندگى مشترک است(2).

آنچه در اين نوشتار مورد نظر قرار گرفته است هردو معناى آن مى باشد، آنجا كه از حقوق ملّتهاى مسلمان سخن به ميان مى آيد مليّت در بعد اجتماعى و كشورى آن مورد نظر است و الاّ از جهت اعتقادى، تعدّد و كثرت ندارد و آن هنگام كه حقوق مليتهاى مذهبى در حكومت اسلامى بحث مى شود مفهوم اعتقادى مليّت مورد توجه مى باشد. بدين ترتيب از آنجا كه اين جوامع در يک رابطه جمعى و هماهنگ نيازمند نظارت و قانون و حقوق مشخصى هستند كه بتواند آنان را در مسير صحيح انسانى هدايت و راهنما باشد، اصول و قوانين مدوّن و متعددى در اين جهت عرضه شده است و در شكل جهانى خود موجب ظهور نهادها وسازمانهاى بين المللى گشته است. اما گذشت زمان، ناتوانى وضعف كاربردى آن را روشن ساخته است به گونه اى كه به راحتى حق مسلّم يک ملّت در فلسطين اشغالى ناديده انگاشته مى شود وهيچگونه برخورد عملى و واقعى از سوى دست اندركاران به عمل نمى آيد، و از عوامل مهم اين ضعف نبودن پشتوانه عميق اعتقادى و ايمانى براى اين حقوق واجراى آن مى باشد.

___________________________

1 ـ خدمات متقابل اسلام و ايران ص 39 چاپ هفتم.

2 ـ اصول علوم سياسى جلد اوّل ص 327 نقل از خدمات متقابل اسلام وايران ص 42.

ـ(471)ـ

اسلام و تامين حقوق ملتها

اكنون وقت آن رسيده است كه به بررسى ديدگاه اسلام در اين رابطه پرداخته، ترسيم اين حقوق را در اسلام و راههاى كاربردى آن را در حكومت رسول مكرّم اسلام وامام على عليه السلام جويا شويم و در اين راستا آن را در چند محور مورد نظر قرار ميدهيم:

الف ـ حقوق متقابل مسلمانان و شيوه هاى اجرائى آن.

ب ـ حقوق اقليتهاى مذهبى «اهل كتاب» در حكومت اسلامى.

ج ـ حقوق مليتهاى غير دينى در حكومت اسلامى

 

حقوق متقابل مسلمانان و شيوه هاى اجرائى آن

قرآن كريم تمامى مسلمانان را عليرغم ويژگيهاى جغرافيائى، منطقه¬اى و قبيله¬اى به عنوان امت واحد معرّفى و آنان را برخوردار از يک هويّت حقيقى و واقعى ميداند و مى فرمايد:

﴿انَّ هَذِهِ امَّتُكُمْ امَّه وَاحِدَه وَانَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ ﴾(1)..

اينک طريقه وروش شمايكى است ومن پروردگارشماهستم پس مراپرستش كنيد».

و از صفات ياران و همراهان پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلم مهربانى و محبت با يكديگر را ذكر كرده و بيان ميدارد: محمد فرستاده خداست و همراهانش بر كافران دل سخت و با يكديگر مشفق و مهربانند «رحماء بينهم»(2)، و تمامى مؤمنان را به عنوان برادر اعلام كرده و رسالت و مسئوليّت اصلاح بين آنان را وظيفه همگان قلمداد مى كند، آنجا كه در قرآنخوانيم:

___________________________

1 ـ سوره انبياء: 92.

2 ـ سوره فتح: 29.

ـ(472)ـ

﴿انَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اخْوَه فَاصْلِحُوا بَيْنَ اخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾(1).

و چه زيباست كه مسلمين علاوه بر پرچم هاى ملّى و منطقه خويش پرچم واحدى را انتخاب و «انما المؤمنون اخوه» را به نشانه و رمز وحدت اسلامى عقيدتى خويش برگزيده و آن را نه تنها در شعار كه در صحنه هاى بين المللى و موضع گيريهاى جهانى، محور حركت و تصميم گيريهاى خويش قراردهند. در سوره انفال مسلمانان را از نزاع و كشمكش بين خود برحذر داشته است و به آنها هشدار مى دهد كه نسيم هاى موافق و سودبخش را مغتنم شمرده و جامعه اسلامى خويش را دچار آشفتگى و سرگردانى ننمايند و به همه آنها دستور مى دهد:

﴿وَاطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُواْ انَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾(2).

با يكديگر به نزاع و اختلاف برنخيزيد كه قدرت و عظمت شما نابود خواهد شد.

و در آيه شريفه: ﴿وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَه اللّهِ عَلَيْكُمْ اذْ كُنتُمْ اعْدَاء فَالَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَاصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ اخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَه مِّنَ النَّارِ فَانقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِک يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾(3).

تمامى مسلمين را به وحدت و اتحاد و چنگ زدن به ريسمان الهى فرا مى خواند.

و براين مبناست كه رسول مكرم اسلام صلّى الله عليه وآله وسلم خود شخصاًبه اجراى آن اقدام وآن را عملاً درجامعه مدنى و اسلامى خويش متجلّى ساخته كه نمونه هاى زير از اين مقوله است:

الف ـ انعقاد قرار داد بين مهاجرين و انصار

جنگ «بعاث» و اختلافات دامنه دار بين اوسيان و خزرجيان حكايت از كينه هاى نهفته و اختلافات ريشه دار بين آنان دارد. از، طرفى وجود مهاجران كه از اطراف راه مسلمانى مى گيرند وبه سوى مدينه، كعبه آمال خويش رهسپار مى شوند، مشكلات را افزون

___________________________

1 ـ سوره حجرات: 10.

2 ـ سوره انفال: 46.

3 ـ سوره آل عمران: 103.

ـ(473)ـ

ساخته و هريک از اينها به نوبه خود مى تواند جبهه مسلمانان را دچار آشفتگى سازد ; بدين جهت است كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلم ابتدا قراردادى را بين مهاجرين وانصار مقرّر داشته تا در سايه آن زندگى اجتماعى آنان سامان يافته و تضمين كننده وحدت آنان بوده باشد كه قسمتى از موادّ آن به شرح زير مى باشد:

1 ـ مؤمنان مهاجر قريش و مسلمانان مدينه و هركس كه به آنان بپيوندد و همراه آنان جهاد كند يک امتّند و ملّت واحدى را تشكيل ميدهند. مهاجران قريش به رسم سابق خويش خونبها پرداخته و به كمک يكديگر فديه اسير خويش را مى پردازند.

2 ـ قبائل بنى ساعده - بنى الحارث - بنى جشم - بنى النجار - بنى عمرو ابن عوف - بنى النبيت - بنى الاوس - نيز به كمک يكديگر فديه پرداخته و اسير خويش را آزادسازند.

3 ـ «ان المؤمنين المتقين، على من بغى منهم... ان ايديهم عليه جميعاً و لو كان ولد احدهم»

مؤمنان باتقوا عليه هر فرد از آنان كه سركشى كند يا درصدد ستمى يا گناهى يا تجاوز و فسادى ميان مؤمنان باشند يكپارچه و متّحد عليه وى خواهند بود گرچه وى فرزند يكى از آنان باشد.

4ـ گروههاى مسلمان به نوبت در جهاد شركت مى كنند تاخونى كه از آنان در راه خدا ريخته مى شود به صورت مشترک و مساوى بوده باشد.

5 ـ در اختلاف فيما بين، مرجع حلّ آن خدا و محمد صلّى الله عليه وآله وسلم مى باشد(1).

ب ـ پيمان برادرى بين مسلمين:

رسول گرامى اسلام در جهت تحقق و اجراى آيه: ﴿انَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اخْوَه فَاصْلِحُوا بَيْنَ اخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾(2).

___________________________

1ـ سيره ابن هشام ج 2 ص 120، دار الفكر.

2 ـ سوره حجرات: 10.

ـ(474)ـ

و جهت تحكيم پايه هاى جامعه اسلامى، طرحى بديع و زيبا را در دستور كار خويش قرارداد. سليمان بن ابراهيم قندوزى مى نويسد:

روزى پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلم در جمع مهاجران و انصار فرمود:

«تواخوا فى الله اخوين اخوين».

(دوتا دوتا با يكديگر برادر شويد).

سپس دست على بن ابيطالب عليه السلام را گرفت و آن حضرت را به عنوان برادر خويش معرّفى نمود، بدين ترتيب جعفربن ابيطالب با معاذ بن جبل ازقبيله بنى سلمه، برادر مى شود و ابو بكر با خارجه از قبيله بلحارث بن خزرج و ابو عبيده جرّاح با سعد بن معاذب از قبيله عبد الاشهل، و مصعب بن عمير با ابو ايّوب از قبيله بنى النجار برادرشوند(1).

پيمانى كه بعدها براى مسلمانان خاطرات شيرينى را به همراه داشته و به پاس آن پيمانى كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلم ميان آنان بسته بود يكديگر را گرامى مى داشتند.

ج ـ اعلام منشور و حدت براى هميشه تاريخ

شكوهمندترين حج ابراهيمى عليه السلام در حجه الوداع توسط رسول مكرّم اسلام تجسّم يافت وسرزمين عرفات شاهد جلوه زيباى چهره ملكوتى آخرين پيامبر گشت، چشمان منتظر مسلمين شاهد درخشش نور محمدى مى شود و به نظاره اش مى نشينند، پيامبر در حاليكه بر قصواء سوار است خطبه تاريخى خويش را ايراد مى كند، خطبه اى كه بيانگر حقوق متقابل مسلمانان و مبناى رابطه صحيح والهى آنان مى باشد كه قسمتى از آن اين چنين است:

___________________________

1 ـ ينابيع المودّه ج 1 صط 180 - دار الاسوه طبع اوّل الباب التاسع فى حديث المؤاخاه حديث 7 و سيره ابن هشام ج 2 / 124.

ـ(475)ـ

اى مردم سخنان مرا بشنويد، شايد بعد از امروز شما را در اين مكان نبينم.

«ان دماءكم و اموالكم حرام عليكم كحرمه يومكم هذا فى شهركم هذا فى بلدكم هذا».

(خونها واموال شما بر يكديگر تا روزى كه خدا را ملاقات نمائيد همانند امروز واين ماه محترم وهرگونه تجاوز به آنها بر شما حرام است.

سپس فرمود:

«ايّها الناس اى يوم هذا قالوا يوم حرام ثم قال ايها الناس فاى شهرٌ هذا قالوا شهرٌ حرامه»

(اى مردم اين چه روزى است، همگى گفتند روزى محترم، باز فرمود اين ماه چه ماهى است، همگى گفتند ماه حرام است كه جنگ در آن ممنوع اعلام شده.

باز فرمود: اين چه سرزمينى است، همگى گفتند سرزمين محترم كه در آن هرگونه تجاوز و خونريزى حرام شمرده شده است. فرمود خداوند خونها و مالها و آبروى شما را همانند امروز و اين ماه بسان اين سرزمين محترم شمرده است و تعرّض و تجاوز به آن را بر شما حرام نموده است:

«الا فليبلغ شاهدكم غائبكم لا نبى بعدى».

پس حاضرين شما به غائبين اين مطلب رابرسانند پيامبرى بعد ازمن نيست(1).

ملاحظه مى كنيد كه اگر اين منشور را مسلمين و دولتهاى اسلامى به عنوان خط مشى خويش و مبناى روابط برون مرزى خويش قرار دهند، مى تواند امنيّت منطقه اى همه آنان را تامين و ديگر نيازمند به دخالت خارجيان و قدرتهاى استكبارى نخواهند بود.

___________________________

1 ـ بحار الانوار ج 21 ص 381 و ص 405 ; و سيره ابن هشام ج 4 - 275.

ـ(476)ـ

د ـ رسول مكرّم اسلام و مبارزه با اختلاف وتفرقه

مسلمين در سايه تعاليم قرآن و رهبرى الهى رسول مكرّم اسلام به الفت و مهربانى و وحدت دستياخته و خود موجب خشم هرچه بيشتر دشمنان اسلام گشتند. روزى شاس ابن قيس يهودى مى بيند كه اوس و خزرج اختلافات ديرينه را كنار گذاشته اند و هماهنگ و متحد گرد هم جمع شده اند، به اين همدلى و صفا حسد مى برد و مى گويد با اتحاد اينان يهوديان آسايش و آرامش نخواهند داشت.

از يكى از جوانان يهود كه بهمراه او بود مى خواهد كه خاطرات جنگ بعاث كه كشته هاى زيادى از اوس و خزرج گرفته است در يادها زنده كند، او نيز به اين كار دست مى زند و در نتيجه اوس ابن قيظى از قبيله اوس با جابر ابن صخر از قبيله خزرج به نزاع برمى خيزند وبه رسم جاهلى قبيله آن دو به حمايت آنان صف آرائى مى كند به گونه اى كه امنيت مدينه مورد تهديد قرار مى گيرد، رسول مكرّم اسلام در جمع آنان حضور مى يابد آنان را پند مى دهد كه، با اينكه من در ميان شما هستم به شعارهاى جاهلى روى آورده ايد آنهم پس از آنكه خداوند به بركت اسلام بين شما اُلفت بر قرار ساخته است، مواعظ رسول مكرّم اسلام پايان مى يابد و مسلمين سرافكنده و شرمسار اسلحه را به زمينگذارند و يكديگر را در آغوش مى گيرند(1).

بدين مناسبت آيات شريفه ذيل نازل مى شود:

(اى كسانيكه ايمان آورده ايد، اگر دسته اى از اهل كتاب را پيروى كنيد شمارا بعد از ايمان به كفر برميگردانند، چگونه كافر مى شويد در صورتكيه براى شما آيات خدا تلاوت مى شود و پيغمبر خدا ميان شماست. هركس بدين خدا چنگ بزند به راه مستقيم دست يافته است)(2).

___________________________

1 ـ سيره ابن هشام ج 2 ص 183.

2 ـ مجمع البيان ج 1 ذيل آيل شريفه: 101 - 100.

ـ(477)ـ

اين چنين است كه امروز نيز مسلمين بايد دست هاى پنهان صهيونيزم را به خوبى بشناسند و اجازه ندهند اتحاد آنان مورد هجوم دشمنان اسلام قرار بگيرد.

هـ ـ تشكيل دادگاه عدل الهى جهت حلّ اختلافات

تجربه جوامع بشرى نشان داده است كه بسيارى از اوقات حلّ اختلاف بصورتى عادى و معمولى انجام نمى گيرد و در مواردى هيچيک از طرفين حاضر به قطع مخاصمه نيستند و ممكن است خود راساً اقدام به مطالبه حق بنمايند، كه اين بر تشديد اختلافات خواهد افزود. بدين جهت ضرورى است كه براى جلوگيرى از هرج و مرج و آشفتگى نظام دادگاهى تشكيل و بادرنظر گرفتن تمامى جوانب مساله بررسى شود و در صورت لزوم متجاوز با قوه قهريّه در مقابل قانون خاضع گردد.

قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:

﴿يَا ايُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اطِيعُواْ اللّهَ وَاطِيعُواْ الرَّسُولَ وَاوْلِى الامْرِ مِنكُمْ فَان تَنَازَعْتُمْ فِى شَيْءٍ فَرُدُّوهُ الَى اللّهِ وَالرَّسُولِ ان كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِک خَيْرٌ وَاحْسَنُ تَاوِيلاً﴾(1).

(اگر در چيزى كارتان به اختلاف و نزاع منجر شود آن را به حكم خدا و رسول برگردانيد اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد).

بر اين اساس رسول مكرّم اسلام بدين امر اقدام نموده و در قرارداد و منشور حلّ اختلاف خويش براى مسلمانان مكتوب و امر مزبور را عملى ساخت. چنانكه در بخشى از آن قرار داد مى خوانيم:

«وانكم مهما اختلفتم فيه من شيء فان مرده الى الله والى محمد صلى الله عليه وآله».

موقعى كه در چيزى اختلاف كرديد مرجع حل اختلاف خدا و محمد صلّى الله عليه وآله وسلم

___________________________

1 ـ سوره نساء: 59.

ـ(478)ـ

خواهد بود(1).

خوب است كه مسلمين از اين دستور العمل الهى بهره گيرند و خود دادگاهى عام با اختيار و پشتوانه كامل حقوقى - اجرائى تشكيل داده تا اينكه بر اساس حكم الهى و سنت نبوى صلّى الله عليه وآله وسلم حكم بنمايد.

حقوق متقابل مسلمين و حكومت اسلامى

از مسائل مهمى كه در حقوق اسلامى بدان اهتمامى وافر شده است رابطه مردم و حكومت اسلامى است، و با شناخت اين رابطه هاست كه مى توان هركدام را در جايگاه خويش ارزيابى نموده و جهتها و كاستيها را تشخيص داد، امام على عليه السلام اين شخصيت الهى و سند محكم اعجاز تربيتى اسلام، در يكى از بيانات شيواى خويش مى فرمايد:

«اى مردم، شمارا بر من حقى هست، و مرا هم بر شما حقى است، حقى كه شما بر من داريد: پند دادن و اندرز گفتن است و رساندن غنيمت و حقوق به شما بدون حيف و ميل بيت المال، از نادانى رهانيدن و دانش آموختن است، ادب كردن و پروانيدن است. اما حقى كه من بر شما دارم: پايدارى در بيعت است و هوادارى پيش رو و در غيبت است و اطاعت و فرمان بردن است و پاكبازى و سرسپردن است»(2).

كه در كلام امام عليه السلام اصول: الف - آموزش ب - اخلاق - ج - اقتصاد سالم به عنوان وظائف حاكم و اصل حمايت تا سرحدّ جانبازى وظيفه ملّت معرفى شده، است اصوليكه مى تواند محک و معيار نيكى براى ارزيابى و عملكرد هريک از دولتها و مردم قرار گيرد.

___________________________

1 ـ سيره ابن هشام ج 2 ص 121، دار الفكر.

2 ـ نهج البلاغه، فيض الاسالم خطبه 34 - ص 113.

ـ(479)ـ

حقوق اقليتهاى دينى در حكومت اسلامى

اسلام، دين كامل و مجموعه قوانينى است كه تمام زندگى انسان را وجهه ديدگاه الهى وفطرى خويش قرارداده وبراى هريک از ابعاد وحيات اجتماعى سياسى، اقتصادى و حقوقى او سرفصلها و فرمولهاى تعيين كننده ترسيم نموده است، كه بخشى از آن مشخص كننده و تنظيم گر رابطه بين حكومت اسلامى و اقليتهاى دينى مى باشد كه در اين قسمت به تعدادى از اين قواعد اسلامى اشاره مى كنيم:

الف ـ اصل عدالت:

عدالت يكى از اصول مسلم قرآنى است، به گونه اى كه قرآن كريم يكى از اهداف عمده فرستادن پيامبران را تحقق عدالت بر مى شمارد و مى فرمايد: ما پيامبران خويش را با دلائل روشن فرستاديم وبه آنان كتاب و ميزان داديم تا مردم به راستى و عدالت گرايند.

قرآن كريم خداوند را به عنوان دستور دهند به عدالت معرّفى نموده ومى فرمايد:

﴿انَّ اللّهَ يَامُرُ بِالْعَدْلِ وَالاحْسَانِ وَايتَاء ذِى الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْى يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾(1).

و از همه مردم مى خواهد كه عدالت را پاسدار و نگاهبان باشند چنانكه بيان ميدارد:

﴿يَا ايُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى انفُسِكُمْ اوِ الْوَالِدَيْنِ وَالاقْرَبِينَ ان يَكُنْ غَنِيًّا اوْ فَقَيرًا فَاللّهُ اوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى ان تَعْدِلُواْ وَان تَلْوُواْ اوْ تُعْرِضُواْ فَانَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا﴾(2).

ونيز تنظيم روابط را به گونه اى خواستار است كه نه ظالم و نه مظلوم واقع شوند چنانكه در آيه: ﴿فَان لَّمْ تَفْعَلُواْ فَاذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَان تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُوسُ امْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ﴾(3)، متجلى مى باشد و عدالت را به عنوان

___________________________

1 ـ سوره نحل: 90.

2 ـ سوره نساء: 135.

3 ـ سوره بقره: 279.

ـ(480)ـ

ميزانى براى برخورد صحيح و منطقى در مواضع غضب ذكر مى كند و مى فرمايد:

شمارا نبايد دشمنى گروهى بر آن بدارد كه از طريق عدالت برون رويد عدالت كنيد كه به تقوا نزديكتر است(1).

1 ـ عدالت در قضاوت

زمانيكه امام على عليه السلام حاكم و رهبر كشور اسلامى بود در باره زرهى بين آن بزرگوار و يكى از شهروندان يهودى اختلاف مى شود، زره در دست يهودى و در تصرّف اوست، حضرت فرمودند كه اين ملک من است و آن را نفروخته و به كسى نبخشيده ام، اما يهودى آن را انكار مى كرد واختلاف به دادگاه ارجاع مى شود. قاضى از امام على عليه السلام مى خواهد كه شاهد اقامه كند، حضرت قنبر و امام حسين عليه السلام را به عنوان گواه معرّفى مى نمايد، قاضى نمى پذيرد، با اين استدلال كه شهادت فرزند در باره پدر و غلام در باره آقا بخاطر اينكه ذى نفع اند پذيرفته نيست .

حضرت قاضى را به اشتباه در دادرسى و قضاوتش متذكر مى شوند، اوّلاً: تو از گفتار من علم پيدا كردى زيرا ميدانى كه من خلاف نمى گويم، پس مى توانى به علم خويش قضاوت نمائى. ثانياً: تو شهادت قنبر و يكى از آنان را كه «طبق فرموده پيامبر» آقاى جوانان اهل بهشت است ردّ نمودى، آنان را متهم به جلب منفعت بسوى خويش ساختى، اكنون در مقابل اين اشتباه سه روز بين يهوديان قضاوت كن، سپس حضرت بدون اينكه شخصاً عليه آن يهودى تصميم بگيرند برگشت، در اين هنگام يهودى پيش آمد و گفت: هذا امير المؤمنين و جاء الحاكم و حكم عليه فاسلم ثم قال الدرّع درعک سقطت يوم صفين: اين خود امير مؤمنان است اما با فرو تنى بسوى قاضى آمده و او هم به ضرر حضرت حكم نموده است، اين از شما است كه در يكى از روزهاى صفّين از مركب شما

ـ(481)ـ

فرو افتاد و در اثر اين دادگرى اسلام را به عنوان دين خويش برگزيد(1).

2 ـ رسيدگى به وضعيت معيشتى اهل كتاب

امام على عليه السلام، روزى يكى از مسيحيان را مى بينند كه تنگدستى به او روآورشده و از مردم مطالبه كمک مالى مى كند، حضرت فرمودند: چرا هنگاميكه او قدرت داشت جامعه از او استفاده نموده و اكنون كه توان خويش را از دست داده به او بى توجهى شود، از آن پس مقرّر فرمود كه بيت المال اورا تامين وبه وضعيت اقتصادى او سامان بخشند(3).

3 ـ اهتمام به امنيت اجتماعى اهل كتاب

به هنگام خلافت على عليه السلام، خبر ميرسد كه از سوى دشمن به يک زن مسلمان و يكى از زنان اهل كتاب اهانت شده و گوشواره و دستبند از آن ستانده اند، حضرت برآشفت و خطبه اى ايراد كرد كه در قسمتى از آن مى فرمايد:

«به من خبر رسيده كه يكى از لشكريان ايشان «سفيان بن عوف غامدى»، بر يک زن مسلمان و يک زن كافره ذميّه داخل مى شده و خلخال و دست بند و گردن بندها و گوشواره هاى اورا بزور وتهديد مى گرفت و آن زن نمى توانسته از او ممانعت كند مگر آنكه صدا بگريه بلند نموده واز خويشان خود كمک بطلبد، پس دشمنان با غنيمت و دارائى بسيار بازگشتند در صورتيكه بيک نفر از آنها زخمى نرسيد و خونى از آنها ريخته نشد. اگر مرد مسلمانى از شنيدن اين واقعه از حزن و اندوه بميرد بر او ملامت نيست بلكه بنزد من هم بمردن سزاوارتر است»(3).

___________________________

1 ـ بحار الانوار ج 41 ص 57 نقل از مناقب آل ابى طالب ج 1 - ص 310.

2 ـ وسائل الشيعه ج 11 ص 49 باب 19.

3 ـ نهج البلاغه فيض الاسلام شماره 27 خطبه جهاد 95.

ـ(482)ـ

ب ـ پيمان همزيستى مسالمت آميز

بعد از اينكه پيامبر گرامى اسلام در مدينه دولت تشكيل دادند، جهت حسن همجوارى بااهل كتاب پيمانهائى را منعقد ساخت كه درآن برحقوق طرفين تاكيد شد، اين پيمانها را مى توان در معاهدات با مسيحيان نجران ويهوديان ازقبائل مختلف مشاهد نمود، كه به عنوان نمونه قسمتى از اين پيمانها را با ترجمه يكى از محققين نقل مى نمائيم:

1 ـ يهودان بنى عوف با مسلمانان متحد و در حكم يک ملتند و مسلمانان و يهودان در آئين و دين خود آزادند، بندگان آنها از اين بند مستثنى نيستند يعنى آنان در آئين خود آزادند مگر گناهكار و بيدادگران كه آنان فقط خود و اهل بيت خودرا هلاک مى كنند«زيرا معمولاً اهل بيت ظالم از وى پيروى مى كنند».

2 ـ يهودان بنى نجار - بنى حارث - بنى ساعده - بنى جشم - بنى اوس - بنى ثعلبه - بنى شطيبه بسان يهودان بنى عوف هستند.

3 ـ كسانيكه با يهود هم سرورازند حكم خود آنها را دارند.

4 ـ هيچ كس نبايد در حق هم پيمان خود ستم كند در چنين صورت بايد ستمديده را يارى كرد.

5 ـ داخل يثرب براى امضاء كنندگان اين پيمان منطقه حرم اعلام مى گردد.

6 ـ هرگاه مسلمانان يهود را براى صلح با دشمن دعوت كردند بايد بپذيرند وهرگاه چنين دعوتى از طرف يهود انجام گيرد مسلمانان بايد قبول كنند مگر اينكه دشمن با آئين اسلام و نشر آن مخالف باشد(1).

با توجه به پيمان فوق كه مقدارى از آن نقل شد، مى توان حقوق شهروندان اهل كتاب را در حكومت اسلامى دريافت، حقوقيكه حكومت اسلامى، خود را موظّف به

___________________________

1 ـ سيره ابن هشام ج 2 ص 121، ترجمه از فروغ ابديّت ج 1: ص 379.

ـ(483)ـ

اجراى آن ميداند، اما اگر آنان نقض عهد نموده و حكومت اسلامى را مورد تعرّض قرار دهند چون ديگر فتنه جويان و توطئه گران سركوب خواهند شد. و اين درسى است كه رسول گرامى اسلام فراراه امت اسلامى قرار داده است و نظام جمهورى اسلامى آن را در ارتباط با اسرائيل غاصب تعقيب مى كند. در پايان اين فصل به حقوق اقليتهاى دينى كه در قانون اساسى جمهورى اسلامى آمده است مى پردازيم:

اقليتهاى دينى در قانون اساسي

در اصل سيزدهم قانون اساسى آمده است:

ايرانيان زرتشتى، كليمى و مسيحى تنها اقليت هاى دينى شناخته مى شوند كه در حدود قانون در انجام مراسم دينى خود آزادند و در احوال شخصيّه و تعليمات دينى بر طبق آئين خود عمل مى كنند.

و در اصل شصت و چهارم آن در ارتباط با نمايندگى مجلس شوراى اسلامى اينچنين بيان ميدارد:

زرتشتيان و كليمان، هركدام يک نماينده و مسيحيان آشورى و كلدانى مجموعاً يک نماينده و مسيحيان ارمنى جنوب و شمال هركدام يک نماينده انتخاب مى نمايند.

حقوق مليّتهاى غير دينى در حكومت اسلامى

قوانين اسلام براساس فطرت وسرشت انسان نهاده شده است وهدفهاى متعالى بشرى و حقوق انسانى در آن جلوه تام و تمام و انعكاسى درخشنده دارد. با نگاهى به قوانين اسلام درمى يابيم كه نهادهاى بين المللى وسازمانهاى حقوقى نيست كه پيام آور حقوق بشرى است، بلكه قرنها قبل اسلام وبهترين اصول انسانى را عرضه داشته وبا تفسيرى صحيح وبرخوردار ازپشتوانه هاى اعتقادى آنرا فراراه بشريت قرارداده است، كه

ـ(484)ـ

به اختصار بخشى از اين اصول و جلوه هاى آن را درحكومت اسلامى ذكر مى كنيم.

الف ـ آزادى:

اسلام به آزادى تفكر و انديشه دينى توجهى ويژه دارد، در قرآن كريم يكى از اهداف پيامبر گرامى اسلام را زدودن غلها و زنجيره هاى نظام جاهلى معرّفى كرده و مى فرمايد:

﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِى الامِّى الَّذِى يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِى التَّوْرَاه وَالانْجِيلِ يَامُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ اصْرَهُمْ وَالاغْلاَلَ الَّتِى كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِى انزِلَ مَعَهُ اوْلَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾(1).

و اين آزادى را در عمل پيامبر گرامى اسلام مشاهد مى نمائيم چنانكه مفسرين در شان نزول آيه شريفه: ﴿لاَ اكْرَاهَ فِى الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَى فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَک بِالْعُرْوَه الْوُثْقَى لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ

نقل كرده اند: يكى از انصار كه مسلمان شده بود دو پسر داشت كه بدين مسيحيت گرويده بودند پدر از اين جهت بسيار ناراحت بود، به خدمت رسول گرامى آمد و پرسيد كه آيا اجازه ميدهيد كارى كنم كه آنان به اجبار دست از دين خويش بردارند و مسلمان شوند.

آيه شريفه مزبور نازل شد و اورا از اين كار بازداشت(2).

ودر جريان صلح حديبيه دريكى ازموادّ آن مى خوانيم اگريكى ازافراد قريش به مسلمانان بپيوندد بايد توسط محمد صلّى الله عليه وآله وسلم به سوى آنان بازگردانده شود اما اگريكى از مسلمانان به سوى مشركان قريش پناهنده شود آنها موظّف به استرداد اونخواهند بود.

مادّه كه پيامبر گرامى اسلام نظر خويش را در باره اش اينچنين اعلام داشت ومسلمانيكه پناهنده به مشركان مى شود و كفر را بر اسلام ترجيح مى دهد بيانگر اينست كه از

___________________________

1 ـ سوره اعراف: 157.

2 ـ الميزان ج 2 ص 366 «چاپ دوم - طبع ايران

ـ(485)ـ

ايمانى عميق و فطرى برخوردار نيست و چنين فردى شايستگى جمع مارا نخواهد داشت(1).

و در داستان مسيحيان نجران و ملاقات آنان با پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلم آمده است كه مسيحيان به رسم خويش و در حضور پيامبر نماز خويش را به سوى مشرق اقامه نمودند و ممانعتى از سوى آن بزرگوار به عمل نيامد(2).

فقهاى اسلام نيز بر غير تقليدى بودن اصول دين تاكيد نموده اند و بيان داشته اند كه بايد آن را با استدلال و برهان پذيرفته و پايه هاى آن را بر اساس دلائل عقلى استوار ساخت(3).

دولتهاى غربى با استفاده از نام مقدس آزادى و تفسير غلط آن مى خواهند جنايات خويش را توجيه و آن را در محدوده بى بند و باريهاى حيوانى و لذات شهوانى محصور كنند و چنان شود كه شاعر مغرب زمين مى گويد: اى آزادى چقدر زيبائى ولى چه جناياتى به نام تو انجام ميدهند.

ب ـ حاكميّت منطق و استدلال

اساس اسلام بر حكمت نهاده شده است و به پيامبر دستور داده شده است كه مردم را بر اساس حكمت واستدلال به اسلام فراخواند و مى فرمايد:

﴿ادْعُ الِى سَبِيلِ رَبِّک بِالْحِكْمَه وَالْمَوْعِظَه الْحَسَنَه وَجَادِلْهُم بِالَّتِى هِى احْسَنُ انَّ رَبَّک هُوَ اعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ اعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾(4).

وبه آنان سخن نيک تر را برمى گزينند مژده مى دهد واعلام ميدارد:

___________________________

1 ـ بحار الانوار ج 20 ص 350.

2 ـ سيره ابن هشام ج 23 ص 20.

3 ـ توضيح المسائل مساله 1.

4 ـ سوره نحل: 125.

ـ(486)ـ

﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ احْسَنَهُ اوْلَئِك الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَاوْلَئِک هُمْ اوْلُوا الْالْبَابِ﴾(1).

و تمامى مشركان را براى شنيدن منطق و اصول اسلام فرا مى خواند و امنيت آنان را تا رسيدن به مقصد تامين مى كند چنانكه در قرآن كريم مى خوانيم: ﴿وَانْ احَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَک فَاجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ ابْلِغْهُ مَامَنَهُ ذَلِک بِانَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ﴾(2).

اگر يكى از مشركان از تو پناه خواست بدو پناه ده تا كلام خدا بشنود و پس از شنيدن سخن خدا اورا به منزلش برسان.

بر اساس همين فرصت و مهلت اسلامى است كه امام خمينى(قدس سره) در مصاحبه با خبرنگار «لوموند» پس از ردّ هرگونه اتحاد با ماركسيست ها وبا اشاره به تضادّ اصول اسلامى با آنها مى گويند: «در جامعه اى كه ما به فكر استقرار آن هستيم ماركسيست ها در بيان مطلب خود آزاد خواهند بود زيرا ما اطمينان داريم كه اسلام دربردارنده پاسخ به نيازهاى مردم است، ايمان و اعتقاد ما قادر است كه با ايدئولوژى آنها مقابله كند در فلسفه اسلامى از همان ابتدا مساله كسانى مطرح شده است كه وجود خدارا انكار مى كرده اند ما هيچگاه آزادى آنهارا سلب نكرده و بدان لطمه وارد نياورده ايم هركس آزاد است اظهار نظر كند ولى براى توطئه كردن آزاد نيست(3).

ج ـ لغو امتيازات طبقاتى وغير اصولي

قرآن كريم تمامى انسانها را برخوردار از يک مبدء و اصل ميداند و راه كمال را فراراه همه آنها بصورت مساوى گشوده است. در يكى از آيات قرآن مى خوانيم:

اى مردم ماهمه شما را از مرد و زنى آفريديم و شمارا فرقه ها و طوائف گوناگون

___________________________

1 ـ سوره زمر: 17.

2 ـ سوره توبه: 6.

3 ـ صحيفه نور ج2 ص 45 در مصاحبه با خبرنگار «لوموند».

ـ(487)ـ

قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد همانا بزرگوارترين شما نزد خدا با تقواترين شما و خدا از حال شما كاملاً آگاهست(1).

رسول گرامى اسلام در خطبه خويش پس از فتح مكه، به لغو اين گونه امتيازات تصريح مى كند كه فرازهائى از آن را نقل مى كنيم:

1 ـ بدانيد كه خداوند بزرگ فروشى و تفاخر دوره جاهليت به وسيله نياكان را لغو نموده همگى شما از آدم بوديد و آدم از خاک آفريده شده است، ارجمند ترين شما باتقواترين شماست.

2 ـ عربيّت ملاک شخصيت نيست بلكه آن فقط زبانى گويا است، كسى كه در انجام وظيفه و اعمال خويش كوتاهى كرده است با افتخارات نسبى و قبيله اى راه بجائى نخواهد برد.

3 ـ همه مردم از ابتدا تا به امروز همانند دندانهاى شانه مساوى اند.

«لا فضل لعربى على اعجمى ولا للاحمر على الاسود الاّ بالتقوى»

عرب بر عجم و سرخ بر سياه برترى ندارند مگر آنكه تقوايش بيشتر باشد(2).

د ـ توحيد بزرگترين حقوق بشرى وانساني

انسانيكه از توحيد جدا مى شود و به غير خدا متوجه مى شود بزرگترين ضربه شخصيتى را به خويش وارد مى سازد، البته اين فاصله مى تواند مظاهرى داشته باشد. ممكن است در شكل پرستش انسانهائى چون خود ظهور كند، چنانكه فرعون با اين ادّعا كه ﴿فَقَالَ انَا رَبُّكُمُ الْاعْلَي﴾(3)، بر مردم حكم ميراند و آنان را بنده خويش ساخته بود وگاه در شكل

___________________________

1 ـ سوره حجرت: 13.

2 ـ بحار الانوار ج 21 ص 138 مؤسسه الوفاء - سيره ابن هشام ج 4: 32، دار الفكر.

3 ـ سوره نازعات: 24.

ـ(488)ـ

بتها و موجودات بيجان جلوه مى كند كه همه اينها به ذلّت كشيده شدن انسان و جدائى او از هويّت واقعى خويش مى انجامد.

حكومت اسلامى و جبهه‌هاى سه گانه مشركان

در ديدگاه اسلام مشركان غير اهل كتاب از سه حالت برخوردارند و مواضع حكومت اسلامى متناسب با اين مراحل است:

1 ـ مشركينى كه با آنان پيمان بسته شده است «مهادنه».

2 ـ مشركين برخوردار از امان.

3 ـ مشركين آزاد.

الف ـ مشركين صاحب پيمان

وفاى به عهد و پيمان، اصلى جاودانه است كه اسلام بدان بسيار اهميت داد و حتّى زمانيكه درهاى مكه به روى سپاه اسلام گشوده شد و بسيارى از قبائل عرب در مقابل آن خاضع گشته و سوره برائت تكليف مسلمين را در مقابل مشركين جزيره العرب تعيين نمود صاحبان عهد و پيمان را استثناء نمود و فرمود: مگر آنگروه از مشركان كه با آنها عهد كرده ايد و هيچ عهد شما نشكستند و هيچيک از دشمنان شما را يارى نكرده باشند پس با آنها عهد را تا مدتى كه مقرّر داشته نگاهداريد كه خداوند متقيان را دوست ميدارد(1).

فقيه عاليمقام مرحوم محمد حسن نجفى متوفى 1266 در كتاب گرانسنگ خويش جواهر الكلام مى نويسد:

(ان اقتضت المصلحه للاسلام والمسلمين مهادنتهم جاز او وجب لكن لا يتولى ذالک الاّ الامام عليه السلام او من ياذن له بالخصوص او بما يشمله كما صالح النبى صلّى الله عليه وآله وسلم قريشاً

___________________________

1 ـ سوره توبه: 4.

ـ(489)ـ

 حتى نقضوا العهد).

اگر مصلحت ايجاب كند كه با مشركين صلح شود جايز است و در بعضى از موارد واجب است، لكن عهده دار اين كار شخص امام عليه السلام يا ماذون از جانب او در اين كار و يا اعم از آن مى گردد، چنانكه پيامبران گرامى اسلام با قريش مصالحه نمود تا اينكه قريش نقض عهد نمود(1).

مشركين برخوردار از امان

يكى از احكاميكه در جهاد اسلامى مطرح مى باشد بعنوان «ذمام وامان» است وآن عبارت از اينستكه رهبرى ويا يكى از مسلمين پناهندگى مشركان را بپذيرند وسند مشروعيت آن را ادلّه زير بيان مى نمايد:

الف ـ قرآن كريم مى فرمايد: (اگر يكى از مشركين از تو پناه خواست اورا پناه ده تا كلام الهى را بشنود سپس اورا به منزلش برسان)(2).

ب ـ در روايتى كه شيعه و سنى آن را از پيامبر گرامى اسلام نقل نموده اند آمده است كه پائين ترين فرد از مسلمانان مى تواند تعهد در برابر كفّار به ذمه بگيرد(3).

ج ـ در روايتى از امير مؤمنان على عليه السلام مى خوانيم: زمانيكه يكى از بردگان دژ و قلعه اى از كفار را امنيت داد حضرت آن را پذيرفت و فرمود او جزء مؤمنان است. و نيز فرمود: هر فردى كه كافرى را امنيت دهد سپس نقض عهد كند و آن كافر را بكشد من از قاتل بيزارم اگر چه مقتول در آتش است(4).

و در اين امان دادن سئوال و درخواست مشرک شرط نيست بلكه امام مى تواند خود

___________________________

1 ـ جواهر الكلام ج 21 ص 49.

2 ـ سوره توبه: 6.

3 ـ وسائل الشيعه ج باب: 20 از ابواب قصاص نفس.

4 ـ وسائل ج 11 ص 50 باب 20 از ابواب جهاد العدو حديث 2 و 6.

ـ(490)ـ

راساً بدان اقدام نمايد.

مشركين آزاد

جهاد اسلامى در ارتباط با اينان جلوه ديگرى به خويش مى گيرد و در دو بعد دفاعى و ابتدائى، هماهنگ با اهداف متعالى و شيوه ها و آداب جنگى اعلام شده از سوى خود در صحنه مبارزات حضور مى يابد. در اين صحنه جهادگاه چهره دفاع به خود مى گيرد و آن در صورتى است كه مشركان به نابودى اسلام و قرآن كمر بسته و موجوديت حكومت اسلامى را مورد تهديد قرار دهند، كه نمونه از آن را در تاريخ جنگ احزابخوانيم، اينها نه تنها به صلح و امان تن نداده كه تمامى قواى خويش را يكپارچه و متحد عليه اسلام وارد عمل نموده اند و طبيعى است كه مسلمانان در مقابل مشركين با تمام قواى خويش ايستاده و مبارزه و پيكارى سخت را با آنان آغاز كنند. كه اين حكم قرآن است كه مى فرمايد:

﴿وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّه كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَآفَّه وَاعْلَمُواْ انَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ﴾(1).

آنچنان كه آنان يكپارچه به جنگ شما آمده اند شما نيز متحداً با آنان بجنگيد.

و نيز مى فرمايد:

﴿وَقَاتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ انَّ اللّهَ لاَ يُحِبِّ الْمُعْتَدِينَ﴾(2).

در راه خدا با كسانيكه با شما مى جنگند جهاد كنيد و زياده روى ننمائيد.

از مصاديق مهم فتنه، شرک به خداست كه هستى معنوى و هويّت انسانى اورا بر باد مى دهد وبازگرداندن اوبه توحيد، ارج نهادن به ارزشهاى فطرى والهى اوست. و همين است رمز و راز اينكه همواره در آيات جهاد بر كلمه «فى سبيل الله» تاكيد شده و بدان اهتمام

___________________________

1 ـ سوره توبه: 36.

2 ـ سوره بقره: 190.

ـ(491)ـ

داده است، و جهاداسلامى نه تنها در تضادّ با حقوق بشرى نيست كه دفاع از مسلّم ترين وگرانبهاترين حقوق اوست همان كه در بيان مولى الموحدين على عليه السلام منعكس شده است و مى فرمايد: «فبعث الله محمداً صلى الله عليه وآله وسلم بالحق ليخرج عباده من عباده الاوثان الى عبادته ومن طاعه الشيطان الى طاعته»(1).

(خداوند محمد صلّى الله عليه وآله وسلم را بحق و راستى برانگيخت تابندگانش را از پرستش بتها بازداشته بعبادت وبندگى وادارد و از پيروى شيطان منع كرده بفرمانبردارى او سوق دهـد).

البتّه مشهور فقهاء شيعه معتقدند كه جهادابتدائى ازاختيارات امام معصوم عليه السلام باشد و حتى از ناحيه بعضى از فقهاء بر اين مطلب ادّعاى اتفاق شده است. مؤلف جواهر الكلام پس از نقل اين ادعا مى نويسد:

«لكن ان تم الاجماع المزبور فذاک والاّ امكن المناقشه فيه بعموم ولايه الفقيه فى زمن الغيبه الشامله لذلک المعتضده بعموم ادلّه الجهاد».

اگر اتفاق مزبور را تمام دانستيم مطلب مسلّم خواهد بود. در غير اين صورت مى توان در آن اشكال نمود زيرا ادّله كه براى فقيه، ولايت را به صورت گسترده و عام اثبات مى كند اين مورد را در برمى گيرد و مى توان آن را به ادلّه عمومى جهاد نيز تقويت نمود(2).

مقررات اخلاقى جهاد اسلامى

1 ـ نهى از كشتن زنان، زمينگيران، نابينايان، پيرمردان ناتوان، ديوانه ها، بچه ها چنانكه در روايات و دستورات پيامبر گرامى اسلام بدان تصريح شده است و در كتاب

___________________________

1 ـ نهج البلاغه، فيض الاسلام خطبه 147 ص 446.

2 ـ جواهر الكلام ج 21 ص 14، دار الكتب الاسلامية.

ـ(492)ـ

وسائل الشيعه بدين مناسبت فصلى گشوده است(1).

2 ـ نهى از مثله نمودن، يكى از دستورات و مقررات جهاد را پيامبر گرامى اسلام عدم مثله و قطع اعضاء كشته شدگان اعلام مى كرد و مى فرمود: «لاتمثلوا»(2).

3 ـ رعايت حال اسيران، مدارا و محبت با اسيران جايگاهى خاصّ در فرهنگ جهادى اسلام دارد كه در كتابهاى روائى براى آن نيز فصلى قرار داده شده است(3).

در جريان جنگ خيبر مى خوانيم: زمانيكه صفيّه دختر حى ابن اخطب با يک زن ديگر اسير مى شوند بلال اين دو نفر را از كنار كشتگان يهود عبور مى دهد و آنان را خدمت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلم آورد، پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلم بلال را مورد عتاب و سرزنش خويش قرار داد و فرمود: «ا نزِعت منک الرحمه يا بلال»، آيا از تو محبت وعاطفه گرفته شده كه اين چنين عمل مى كني؟(4) و در اين رابطه امام على مى فرمايد: غذا دادن به اسير و نيكى به او حقى است لازم اگر چه فردايش كشته شود. واين چنين است كه در اسلام عزيز زيباترين جلوه هاى اصول انسانى - اسلامى متجلّى مى شود و عطر دل انگيز عدالت و عشق و اميد را فراراه همه دوستداران به نيكيها و زيبائيها قرار داده و گلواژه هاى آيات حق را به همه نيک سيرتان و پاک سرشتان عرضه ميدارد. به اميد آنكه مهدى آل محمد صلّى الله عليه وآله وسلم آنكه صدها قافله دل همره اوست چشمان منتظر دوستدارانش را نوازش و با جلوه هاى معنوى خويش عدالت جهانى اسلام را انعكاسى تام و تمام بخشد.

وآخر دعاوانا ان الحمد لله رب العالمين

___________________________

1 ـ وسائل الشيعه ج 11 ص 43 با 15، از ابواب جهاد عدوّ.

2 ـ همان مدرك، حديث 2.

3 ـ وسائل الشيعه ج 11 ص 68.

4 ـ تاريخ طبرى ج 2 ص 302، منشورات مؤسسه الاعلمى.